خانه
بایگانی
تماس با من


دوسشون دارم
کلام خدا
دیوان حافظ
دکترشریعتی
صمد بهرنگی


LOGO

حرفهای تنهایی من



حرفهای تنهايی من

هنر و ادبیات
مثنوی های مولوی
موسیقی آذری
شعرای معاصر
استاد فرشچیان


خانه دوست کجاست

خبرچین
درویش
آشفته بازار
کلبه صداقت
دنیای دخترک
لینکستان
سرزمین غم


آخرین نوشته ها




وبلاگها و سایتهای ایرانی

ليست وبلاگهای به روز شده

Goftegoo top 50


تعداد بازدید کننده

پشتیبان شبکه




 


Saturday, April 10, 2004

حرفی برای گفتن ندارم... تو این فکر بودم که چی بنویسم گفتم از کارای روزانه ام بنوسیم مثلا از کار آموزی ام و پروژه وباشگاه و درسا وحرفای دیگه که دیدم اصلا خوشم نمیاد , تازه که چی ... فقط می خواستم بنویسم حرفی برای گفتن ندارم حال ندارم خسته ام که دیدم اصلا دیگه از این جور نوشتن حالم بد میشه, تازه کلی حرف دارم اما نمی دونم چرا نمی تونم اینجا بگم اینجا هم مثل جاهای دیگه با همون آدما از دنیای حقیقیش چه خیری دیدیم که بخوایم از مجازیش خیر ببینیم.... لای جزوه امو با زکردم دیدم طبق معمول قبلا یک کم اراجیف نوشتم که توش مونده گفتم همین اراجیف منتقلش کنم اینجا.... راستی یک داستان عاشقانه , عارفانه, تخیلی ,جوان پسند, خانم پسند,بالای 18 سال نخونند,با کلی صحنه اکشن ,سوزناک,طنز ,غم و با پایانی خاطره انگیز و کلی چیزای دیگه اینجا نوشتم ..... یواش یواش دارم به عقل خودم شک می کنم شاید از کم خوابی باشه از 6 صبح بیدارم هی متن لاتین ترجمه کن با این زبان ضعیف.... هی بار از شبکه خارج کن,ژنراتور ,ترانسفورماتور 63 به 230 بود یا برعکس , ستاره مثلث حالا مثلث ستاره حالا وان تو تری این هم به یاد راننده تاکسی سابق رقاص محبوب و تبعیدی فعلی البته تبعید به وطن خدایی ما آخرشیم... ,توربین بخار,موتور استارتر .... راستی میتونم با چند تا کار ابلهانه چند ساعتی برق کل تهران قطع کنم به این میگن قدرت برتر به قول اون استاد باحاله الکترونیکیها برن جلو بوق بزنن فقط قدرت .. حالا هر کی فهمید من چی گفتم دستش بالا ... دیدی نمیفهمی حالا هی بگو من سنگ صبور همه امو من آخرشم و فلان فلان... بیا حرفاتو به من بگو ... بابا من با بقیه فرق دارم ... ها چی می گی بابا بلند تر بگو...چی تو بابام نیستی ..اهان اکی یعنی باشه... من کجام این جا کجاست,.....نه بابا مثل اینکه جدی جدی تعطیل کردم,احتمالا بعدا این مطلب دیلیتش کنم برای حفظ آبرو...این اراجیف رو هم به اضافه اون اراجیف با هم یک صدا بخونیم حالا یک دو سه شروع شد:


چرا به هیچکس نتوان گفت حرف دل را
یا که آگه کرد از سر دل دگری را

همه گویند که فلانی مجنون گشتی
یا که شراب خوردی و مست گشتی

چه گویم این ابلهان بی خبر را
چه گویم این جاهلان مرده پرست را

چه گویم از سر درون غمهای خفته
بگویم یا نگویم حرفهای نگفته

من که باشم که خواهم حرفی بزنم
ز صداقت در این عالم باز دمی بزنم

من که باشم وقتی که آن پاک دل
همان سردار فاتح قله عشق

بگفتا با زبان دل دلی پر سوز
که از سوز آن بسوخت هزار عاشق

خداوندا "غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند"*

البته این بند آخرش اصلا اراجیف نیستا چون که من نگفتم.........

*با ارادت به پدر شعر نوی ایران مرحوم نیما یوشیج


#FFFFFF

صفحه اصلي :: آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?