خانه
بایگانی
تماس با من


دوسشون دارم
کلام خدا
دیوان حافظ
دکترشریعتی
صمد بهرنگی


LOGO

حرفهای تنهایی من



حرفهای تنهايی من

هنر و ادبیات
مثنوی های مولوی
موسیقی آذری
شعرای معاصر
استاد فرشچیان


خانه دوست کجاست

خبرچین
درویش
آشفته بازار
کلبه صداقت
دنیای دخترک
لینکستان
سرزمین غم


آخرین نوشته ها




وبلاگها و سایتهای ایرانی

ليست وبلاگهای به روز شده

Goftegoo top 50


تعداد بازدید کننده

پشتیبان شبکه




 


Wednesday, August 18, 2004

نیمه شب زمستانی ...جنگلی تاریک ....کلبه ای در بطن جنگل داخل کلبه نور شمعی روشن تنها نور تمام جنگل پروانه ای عاشق وار بر گرد شمع طواف میکند ...حرکت زمین کوتاه شدن طول شمع بال و پر زدن پروانه...حرکت زمین دمادم سحرگاه شمع به آخرین ساعات عمر خود می رسد و پروانه دلتنگ است دلتنگ اینکه ا گر شمع نباشد دیگر بر گرد کدامین نور طواف خواهد کرد.....حرکت زمین خورشید قدرتمندانه بالا می آید شمع خاموش میشود پروانه می ماند پروانه دیگر دنبال نور نیست همه جا روشن است نگاهی به خورشید می اندازد ایا می تواند بر گرد خورشید نیز طواف کند اما نه هر چه می پرد به خورشید نمی رسد ....همه جا روشن است روشن روشن غیر از شمع... پروانه به سمت شمع سوخته شده می رود به شب فکر میکند انگاه که همه جا تاریک بود تنها شمع روشن بود و نور داشت نور خورشید بزرگ بود بزرگ واغوا کننده اما پروانه به یاد دیشب بود دیشب که از تاریکی جنگل به داخل کلبه پناه آورد خورشید کجا بود تنها یارش در آن تاریکی شمع بود ..شمعی که حالا سوخته شده......... می خواست بازهم با او باشد ....نگاهی تمسخر آمیز به خورشید کرد و خود را به شمع نیمه سوخته چسباند..... شمع خندید ...پروانه سوخت ....زمین حرکت کرد خورشید غروب کرد.


#FFFFFF

صفحه اصلي :: آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?